اربعین
|
|
یک اربعین ز باغ عزا خوشه چیده ام بر روی نیزه ها سر خورشید دیده ام
در ظهر روز حادثه با کوله بار غم با اشک و آه من سوی مقتل دویده ام
یک اربعین اسیر غم و درد بوده ام جز این هزار زخم زبان هم شنیده ام
از من مپرس از سفر شام غصه ها بنگر به حال زار و به اشک چکیده ام
یک اربعین به دید ه ی من خواب شد حرام طعم هزار غصه و غم هم چشیده ام
از من مپرس از چه شده موی من سپید من از غم فراق تو قامت خمیده ام
یک اربعین بلا و مصیبت به ما رسید یک اربعین ز هجر تو محنت کشیده ام
آندم که شمر از بدنت سر جدا نمود آن لحظه من ز هستی خود دل بریده ام
|
یکشنبه 94 آذر 8 |
نظر
|
|
|
|